بدون عنوان
این ماه ...دیرگذشت....خیلی دیر...مردم وزنده شدم تابرنامه کاری م درست شد.بعدازاون همه منت کشیدن و...بایک قانون احمقانه منتقل شدم!بعداز٥سال....درشرایطی که احتمال منتقل شدنم صفربود!البته خداروشکرکه امسال می تونم کنارخونواده م باشم...رفت وآمدنکنم!هفته یی٥٠٠ کیلومتروکلاماجراجویی هام تموم بشه....سیبیلایی که این چندسال درآوردموکوتاه کنم ویادم بیادکه من زنم!!!نمیدونم چراخوشحال نیستم(دروغ گفتم می دونم)چقدرخوبه که کیارشودارم...هروقت ناراحت بودم میدیدمش که دست میزنه وسرشوتکون می ده خنده م می گرفتاین ماه کیارش دست زدنویادگرفتخدافظی کردنروی پاهاش خودشونگه می داره....وکم کم می خوادچهادست وپارفتنوشروع کنه.یک هفته س که همش می گه ب ب...ب ب....البته در٤ماهگی "ام "می گفت!نمیدونم یعنی چی..ودر٧ماهگی ...دد...وم م و...ام....می گفت.ولی الان حرف زدنش انگارکاملا هدفدارشده...دندوناش بی نهایت اذیتش می کنه شبا گاهی گریه می کنه چندروزغذانمی خورد... نمی دونم چرادرنمی آد